تولدم مبارک!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم !
حتی برایش لالایی بخوانم
و در لا به لای این لالایی خواندن ، در گوشش آهسته بگویم
که من دوستت دارم ، خودم جان!
با همه کمی ها و کاستی هایت ... با همه ی خوبی ها و بدی هایت...
من عاشقانه دوستت دارم تا مرز بی نهایت
خودم جــــــــــــــــــــــــان!
و چه احساس نابی هست که در بیست و چهارمین سالگرد تولدم بودند و هستند آنهایی که از شادی هایم واقعا واقعا واقعا از ته دل شاد می شوند...
پروردگار مهربانم سپاس بیکران
تا دوشنبه 21 بهمن مردد بودم که تولد بگیرم یا نه آخه باید تا آخر همین هفته کدنویسی پایان ناممو تموم میکردم تا بتونم دفاع کنم وگرنه مجبور میشدم دوباره تمدید کنم
با همه ی اینا از اونجایی که خودم واسه خودم خیلی مهمم تصمیم گرفتم واسه خودم تولد بگیرم.مدیونین اگه فکر کنیین خودشیفتگی دارم آ ! کدنویسی رو هم دادم به دوست همسری که برام بنویسه
این کیک گل رز خوشمزه رو درستیدم ولی دیگه با گاناش تزئینش نکردم که سیاه نشه به قول بعضی از دوستان!پاستیل های قلبم کار خودمه!
اینم دسر خوشمزه شکلاتی مون
همسری از سرکار که اومد خونه منو با یک دسته گل خوشگل حسابی غافلگیر کرد.مرسی حمید جون جونم
برای شام تصمیم گرفتم پیتزایی که سمیه جون دستورشو داده بود درست کنم برای همین شب قبلش برای خودمون درستیدم که ببینم چه جوری میشه که دیدم عالیه هم خوشمزه یه هم آسونه.
اینم پیتزاهای شب تولد قبل اینکه برن داخل فر!
به همراه سالاد و سیب زمینی سرخ کرده
در نهایتم کادوها:
مامان و بابای عزیزم 200 هزارتومن نقدی دادن
فهمیه جون و همسرش روسری
و حمیدجونم یه زنجیر طلا.
واسه سالگرد عقدمون همسری این نیم ست رو گرفته بود و با این زنجیر دیگه کامل شد!
البته بقیه هم واسه سالگرد عقدمون سنگ تموم گذاشتن.مامان و بابایی جونم ربع سکه دادن و خواهری و همسرش هم 50 هزار تومان نقدی دادن.
این دو تا کارت رو هم برای مامان و بابای خوبم نوشتم و بهشون تقدیم کردم
شب خیلی خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت