افسانه مامان کیان جون

دفاع پایان نامه

1392/12/12 23:36
نویسنده : افسانه
941 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم

اومدم یکم از حال و هوای این روزای پر استرسم براتون بگم

چهارشنبه رفتم دانشگاه برای اینکه داکیومنت پایان ناممو به استاد راهنما(خانم دکتر رجایی)نشون بدم و اگه تایید کرد برای شنبه وقت دفاع از استاد دفاعم (آقای دکتر شمسایی)بگیرم.

اولش که رفتم پیش رجایی فهمیدم مهلت دفاع تا دهم نبوده و تا پونزدهم وقت داریم و کلی خوشحال شدم و کمی خیالم راحت شد!لبخنداوه

بعدش هم که رجایی گفت برم از شمسایی وقت برای چهارشنبه هفته دیگه بگیرم که دفاع کنم.منم با خوشحالی رفتم جای شمسایی که دیدم در اتاقش بسته یه و کلی ضدحال خوردم.بعد از  پرس وجو مدیر گروه گفت احتمالا فردا میاد و من و همسری مجبور شدیم شبو بمونیم.منتظر

صبح 5 شنبه خوشحال رفتیم دانشگاه و چون جای پارک نبود حمید منو جلوی در دانشگاه پیاده کرد و گفت  من میرم یه جایی پارک میکنم کارت تموم شد زنگ بزن بیام جلوی در.به من زنگ بزن

همین که به طبقه اول رسیدم دیدم روی بورد زدن کلاس های مهندس شمسایی پنجشنبه و شنبه تشکیل نخواهد شد.خشکم زد داشتم از عصبانیت منفجر میشدم.یعنی چی خب !!!؟ پس کی من وقت دفاع بگیرم!!!؟متفکر

با نا امیدی رفتم تا طبقه چهارم و یکی بهم گفت به کارشناس گروه بگو مشکلتو!

کارشناس گروه(خانم یوسفی) یک خانوم گند دماغه که دانشجویی تا مجبور نباشه ازش کمک نمیخواد.بازنده

ناچارا رفتم و مشکلمو براش توضیح دادم که استاد دفاعم نیست و برام شمارشو بگیرن تا با خودش صحبت کنم.

اونم که شروع کرد به جیغ و داد زدن که به من چه!چرا هر کی هر مشکلی داره میاد سراغ من!؟منو چه به مشکلات دفاع شما....

منم ناراحت شدم از برخوردشناراحت ولی همین جور نیگاش کردم چشم و هیچی نگفتم چون میدونستم عادت داره اولش غرغر کنه!

بعد که عصبانیتش تموم شد گفت :نمیگم تقصیر شمایه آ ولی به منم مربوط نیست حالا میخوای زنگ بزنم به شمسایی با خودش صحبت کنی؟

گفتم: بله اگه میشه!متفکر

خلاصه شماره شمسایی رو برام گرفت تا با خودش صحبت کنم.بعد از حال و احوال پرسی...

من:جناب آقای دکتر شمسایی شما استاد دفاع بنده هستین و گویا تشریف ندارین!

شمسایی:بله خانوم من تهران هستم و همین جور که شما دفاع دارین من هم اومدم برای دفاع دکترام و معلوم نیست کی کارم تموم شه.اگه تا یکشنبه جوابمو بدن دوشنبه میام مشهد و میتونم برای چهارشنبه وقت دفاع بهتون بدم ولی کلا بهتره برین کمیته پروژه و استاد دفاعتونو عوض کنین!!!

من:من شهرستانم میشه دوشنبه خودم برای تعیین وقت دفاع نیام و یکی از دوستام به جای من بیاد؟

شمسایی با صدای بلند:خانوم شما چرا حرف خودتو میزنی،من میگم شاید دوشنبه بیام مشهد.شما اگه زنگ زدی حرف منو بشنوی پس چرا حرف خودتو میزنی و گوش نمیدی چی میگم...

من:تعجب

استاد منظورم این بود اگه دوشنبه تشریف بیارین میشه چون من شهرستانم دوستم پایان نامه رو براتون بیاره و وقت برای دفاع بگیره؟ناراحت

شمسایی در حالی که تازه متوجه سوال اصلی من شده بود:شما نمیخواد پرینت پایان نامه رو بهم بدین.کافیه دو روز قبل برام میل کنین و دوستتون برگه یه جلسه دفاع رو بیاره برای من ولی بهتره با دبیر کمیته پروژه(آقای لاکی)صحبت کنین و استاد دفاعتنو عوض کنین

خیلی کلافه شده بودمکلافه

رفتم در اتاق آقای لاکی که دیدم بعله از شانس من حضور نداره تا یکشنبه هفته بعد. دیروز که هنوز متوجه مشکلم نشده بودم حضور داشتهعصبانی

با درموندگی رفتم که برم جای رجایی که دیدم تو اتقش نیس و سر کلاسه عصبانی

اون موقع ساعت 10 و نیم بود و کلاس تا 11 و نیم.دیدم نمیتونم 1 ساعت علاف باشم تا کلاس تموم شه دلمو زدم به دریا و رفتم در کلاسو باز کردم و گفتم استاد لطفا یه دقیقه بیاین

رجایی با عصبانیت:وسط کلاس!!!؟نه!بعد از کلاس

من:استاد خواهش میکنم فقط یه دقیقه! نمیتونم صبر کنم باید برم!وقت تمام

رجایی:به هیچ وجه.در کلاسو ببندین

من:ناراحت

خیلی ناراحت و عصبانی و کلافه بودم.اومدم زنگ بزنم به حمید که کجایه بیاد دنبالم که دیدم در دسترس نیستعصبانی10 بار زنگ زدم ولی بازم در دسترس نبود.با خودم گفتم الان باید برم دو تا کوچه پایین تر و دو تا کوچه بالاتر از دانشگاه رو بگردم دنبالشعصبانیکلافه

با یه حس ناامیدی توام با عصبانیت و درموندگی اومدم بیرون که دیدم دقیقا جلوی در دانشگاه پارک کرده خجالتبا عصبانیت رفتم طرف ماشینو نشستم و زدم زیر گریه!گریه

هرچی حمید میگفت چی شده!!!!؟تعجب

من:گریه

 

کم کم که آروم شدم همه چیو براش توضیح دادم و حمید درحالیکه دلداریم میداد گفت چرا جواب کارشناس گروهتونو ندادی و فقط نیگاش کردی؟اگه فردا بخوای اینجوری بری سر کار همه حقتو میخورن و تو باید هر روز بیای خونه و گریه کنی!

و در نهایت برای اینکه اروم تر شم رفتیم یه خرید سه سوته و یه تاپ نصیبم شدنیشخند

 

ساعت 2 رسیدیم خونمون و حمید رفت واسه امتحان و من  زنگ زدم به رجایی.

رجایی:خانوم ر...... چی شده بود؟ چه کار داشتین آخه وسط کلاس؟

من:استاد اگه کار مهمی نداشتم باور کنین مزاحم نمیشدم.در ضمن چون همسرم ساعت 2 امتحان داشتن باید زود برمیگشتیم.ناراحت

رجایی:که این طور...مشکلت چی بود؟

بعد از اینکه همه چیو مختصر توضیح دادم  رجایی کلی راهنماییم کرد که چه کار کنم بهتره و اولین بار بود که خیلی صمیمی صحبت میکرد.فک کنم دلش به حالم سوخت!

و در نهایت ازش عذرخواهی کردم که وسط کلاس مزاحم شدم ،گفت اشکالی نداره عزیزم نمیدونستم مشکلت چیه اگه نه جواب میدادم.گفت نگران نباش و امیدوارم موفق باشی.

بعد از اینکه گوشیو گذاشتم احساس خیلی خوبی داشتم چشمکزبان

حالا منتظرم تا ببینم دوشنبه چی میشه.ایشالا استاد دفاعم بیاد از تهران و وقت دفاع بهم بده.خدا میدونه چی پیش میاد استرس

بعدا نوشت:امروز دوشنبه بود.از 8 صبح بیدار شدم و هر یه ربع زنگ میزدم به شمسایی که جواب ندادمنتظر

بعد ساعت 9ونیم زنگ زدم به لاکی دبیر کمیته پروژه و گفتم مشکلمو و اینکه حالا که شمسایی نیست چاره چیه؟سوال

گفت آمار شمسایی رو میگیرم ساعت 11 و نیم تماس بگیرین. اگه از تهران نیومده بود صبر کنین تا هفته دیگه که بیادتعجب

از نه و نیم تا یازده و نیم دلم مثه سیر و سرکه میجوشید.حتی نتونستم صبحانه بخورمنگران

11 و نیم زنگ زدم گفت: هر چی به گوشیش زنگ میزنیم جواب نمیده!شنبه زنگ بزنین تا ببینیم چی میشه!تعجب

من:آخه تا آخر همین هفته مهلت دفاع داریم اگه بیفته هفته دیگه که کسر نمره میشهناراحتنمیشه استاد دفاعمو عوض کنین؟ناراحت

لاکی:این هفته تمام استاد دفاع ها رو توزیع کردیم.باید صبر کنین استاد دفاع خودتون بیاد.نگران کسر نمره نباشین.شما که مقصر نیستین.متفکرمقصر این اساتید بی مسئولیت هستناز خود راضیمهم اینه که شما آماده دفاع کردن بودین.

برای اینکه نمره ای بابت تاخیر در دفاع ازم کم نمیکنن خوشحال شدم ولی از اینکه تا تموم نشه خیال منم راحت نمیشه ناراحتم.

خب پس کی من خریدای عیدمو بکنم؟کی شیرینی هامو درست کنم؟تازشم 15 اسفند تولد حمید جونمه و من هیچ کاری براش نکردم!!!گریهباز خوبه خونمون احتیاج به خونه تکونی نداره!زبان

 

باز باید منتظر بمونم تا شنبه...منتظر

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

افسانه(مامان فاطمه)
11 اسفند 92 18:11
خیلی جوش نزن به قول معروف این نیز بگذرد و امیدوارم که با موفقیت بگذرد
افسانه
پاسخ
دلم میخواد جوش نزنم ولی نمیشه.آخه افسانه جون همه چی بهم گره خورده مرسی عزیزم.دعا کن همه چی خوب پیش بره.
سمیه مامان زینب
12 اسفند 92 0:32
ایشالا تا هفته دیگه راحت میشی
افسانه
پاسخ
همین الان با دبیر کمیته پروژه صحبت کردم گفت احتمالا بیفته هفته دیگهمن هیچ کاری برای عید نکردمهمه ی خریدام موندهشیرینی درست نکردم
مامان بهاره مامان امیرمحمد
12 اسفند 92 10:51
هیچ نگران نباشید چشم روی هم بذارید دوشنبه میاد و خیلی خیلی زود از پایان نامه دفاع می کنید و 20 میگیرید
افسانه
پاسخ
خدا کنه عزیزم
ساناز
12 اسفند 92 11:55
دوست عزيزم اگه كليك راستت باز باشه خودم از وبت كپي ميكنم . در غير اينصورت آدرس عكسها رو برام بفرست . ممنون از حضورت . انشالا دفاعتونم بخوبي ميگذره . خواهر منم همين چهارشنبه دفاع داره اونم كلي استرس داره
افسانه
پاسخ
ممنون عزیزم.من میدونم خواهرت چی میکشه
افسانه(مامان فاطمه)
12 اسفند 92 16:17
چی شد افسانه جوووووووووووون امروز دوشنبه بود چه کردی خواهر؟
افسانه
پاسخ
مرسی دوست خوب و مهربونم که خبر میگیری.در ادامه همین پست میگم چی شد خوااااااااااااااااهر.
مامان شازده پاشا
13 اسفند 92 10:53
سلام افسانه جون من.خسته نباشی بعدازیه هفته پراسترس .انشالاکه دفاعیتون به خوبی پیش بره .تولدهمسری تونم پیشاپیش مبارک باشه اگه دوست داشتین بهماهم سربزنیدخوشحال میشیم
افسانه
پاسخ
سلام دوست خوبم.خسته نیستم عزیزم فقط دارم دیوونه میشم طفلی هیچ کار واسه تولدش نکردم ممنونم از لطفت.همین الان میام
یاسمن مامان ترمه
13 اسفند 92 18:00
عزیزم به همه ی کارات میرسی نگران نباش
افسانه
پاسخ
فک نمیکنم یاسمن جوناصلا حال و هوای عید تو خونمون نیست
اکرم
14 اسفند 92 15:27
سلام افسانه جون زیاد غصه نخور منم 20 اسفند 90 بود ک دفاع کردم باورت نمیشه چه استرسی داشتم به همه چی فک میکردم الا خونه تکونی و خرید عید.بعد از دفاعم ک تا چند روز خواب بودم آخه خیلی دوران سختی بود بعد با کمال ناباوری تو سه روز بعله کلا تو سه روز خونه تکونیم تموم شد و بعدم با یکی از دوستام رفتیم پروما خرید عیدمو کردم...طفلکی شوهرم وقت نکرد بامن بیاد آخه خیلی سرش شلوغ بود،این روزا همش میشه ی خاطره خوشکل خانم زیاد بهش فک نکن میگذره
افسانه
پاسخ
سلام دوست جونی.منم فک کنم 21 ام یا 22 ام دفاع داشته باشم.یه هفته قبل عید آخه مگه میشه چه کار کرد!حالا خونه تکونی که ندارم خدارو شکر چون تازه اسباب کشی کردیم همه چی تمیز و مرتبه.شیرینی هم که مامانم گفته از مال خودش بهم میده.میمونه خرید و سفره هفت سین که اونم سعی میکنم توی همون یه هفته انجامشون بدم.نگرانیم کم شده از موقعی که مامانم اون پیشنهاد دلچسبو داده
topolooooo
14 اسفند 92 15:27
واااای دقیقا ما هم تو دانشگامون تمام این شخصیت ها رو که گفتی یه نمونه داریم بی خیال باش اصلا هم نمره ای ازت کسر نمیکنن چون مقصر استاد راهنمات بوده دیگه انشاا...موفق باشی
افسانه
پاسخ
جدی!!!!!؟ چه جالبفک کنم بعضی از استادای ما توی دانشگاه خیام هم تدریس میکنن ممنونم عزیزم که بهم دلداری میدی و خوش به حالت که رشتت پایان نامه نداره
افسانه(مامان فاطمه)
17 اسفند 92 22:27
سلام دوست خوبم چی شد موفق شدی؟
افسانه
پاسخ
سلام افسانه جونم.شنبه رفتم دانشگاه و امضا ها رو گرفتم و منتظرم تا دوشنبه که شمسایی بیاد و وقت دفاع ازش بگیرم
مامان محیا(ارام جانم)
18 اسفند 92 12:32
چه خوش خیال است ... فاصله رامیگویم ! به خیالش ، تو را از من دور کرده ؛ نمیداند ، جای تو امن است ... اینجا میان قلبـــــــــــــــــم
افسانه
پاسخ
ممنون
مهربون
21 اسفند 92 15:40
ایشالله که این پایان نامه ختم به خیر شده زودتر بیادت هستم زودتر بیا خبرای خوب بده راستی !! بالاخره پست گذاشتم
افسانه
پاسخ
ایشالا ممنونم عزیزم هنوز دفاع نکردم الان میام خانومی