دفاع پایان نامه
سلام دوستای گلم
اومدم یکم از حال و هوای این روزای پر استرسم براتون بگم
چهارشنبه رفتم دانشگاه برای اینکه داکیومنت پایان ناممو به استاد راهنما(خانم دکتر رجایی)نشون بدم و اگه تایید کرد برای شنبه وقت دفاع از استاد دفاعم (آقای دکتر شمسایی)بگیرم.
اولش که رفتم پیش رجایی فهمیدم مهلت دفاع تا دهم نبوده و تا پونزدهم وقت داریم و کلی خوشحال شدم و کمی خیالم راحت شد!
بعدش هم که رجایی گفت برم از شمسایی وقت برای چهارشنبه هفته دیگه بگیرم که دفاع کنم.منم با خوشحالی رفتم جای شمسایی که دیدم در اتاقش بسته یه و کلی ضدحال خوردم.بعد از پرس وجو مدیر گروه گفت احتمالا فردا میاد و من و همسری مجبور شدیم شبو بمونیم.
صبح 5 شنبه خوشحال رفتیم دانشگاه و چون جای پارک نبود حمید منو جلوی در دانشگاه پیاده کرد و گفت من میرم یه جایی پارک میکنم کارت تموم شد زنگ بزن بیام جلوی در.
همین که به طبقه اول رسیدم دیدم روی بورد زدن کلاس های مهندس شمسایی پنجشنبه و شنبه تشکیل نخواهد شد.خشکم زد داشتم از عصبانیت منفجر میشدم.یعنی چی خب !!!؟ پس کی من وقت دفاع بگیرم!!!؟
با نا امیدی رفتم تا طبقه چهارم و یکی بهم گفت به کارشناس گروه بگو مشکلتو!
کارشناس گروه(خانم یوسفی) یک خانوم گند دماغه که دانشجویی تا مجبور نباشه ازش کمک نمیخواد.
ناچارا رفتم و مشکلمو براش توضیح دادم که استاد دفاعم نیست و برام شمارشو بگیرن تا با خودش صحبت کنم.
اونم که شروع کرد به جیغ و داد زدن که به من چه!چرا هر کی هر مشکلی داره میاد سراغ من!؟منو چه به مشکلات دفاع شما....
منم ناراحت شدم از برخوردش ولی همین جور نیگاش کردم و هیچی نگفتم چون میدونستم عادت داره اولش غرغر کنه!
بعد که عصبانیتش تموم شد گفت :نمیگم تقصیر شمایه آ ولی به منم مربوط نیست حالا میخوای زنگ بزنم به شمسایی با خودش صحبت کنی؟
گفتم: بله اگه میشه!
خلاصه شماره شمسایی رو برام گرفت تا با خودش صحبت کنم.بعد از حال و احوال پرسی...
من:جناب آقای دکتر شمسایی شما استاد دفاع بنده هستین و گویا تشریف ندارین!
شمسایی:بله خانوم من تهران هستم و همین جور که شما دفاع دارین من هم اومدم برای دفاع دکترام و معلوم نیست کی کارم تموم شه.اگه تا یکشنبه جوابمو بدن دوشنبه میام مشهد و میتونم برای چهارشنبه وقت دفاع بهتون بدم ولی کلا بهتره برین کمیته پروژه و استاد دفاعتونو عوض کنین!!!
من:من شهرستانم میشه دوشنبه خودم برای تعیین وقت دفاع نیام و یکی از دوستام به جای من بیاد؟
شمسایی با صدای بلند:خانوم شما چرا حرف خودتو میزنی،من میگم شاید دوشنبه بیام مشهد.شما اگه زنگ زدی حرف منو بشنوی پس چرا حرف خودتو میزنی و گوش نمیدی چی میگم...
من:
استاد منظورم این بود اگه دوشنبه تشریف بیارین میشه چون من شهرستانم دوستم پایان نامه رو براتون بیاره و وقت برای دفاع بگیره؟
شمسایی در حالی که تازه متوجه سوال اصلی من شده بود:شما نمیخواد پرینت پایان نامه رو بهم بدین.کافیه دو روز قبل برام میل کنین و دوستتون برگه یه جلسه دفاع رو بیاره برای من ولی بهتره با دبیر کمیته پروژه(آقای لاکی)صحبت کنین و استاد دفاعتنو عوض کنین
خیلی کلافه شده بودم
رفتم در اتاق آقای لاکی که دیدم بعله از شانس من حضور نداره تا یکشنبه هفته بعد. دیروز که هنوز متوجه مشکلم نشده بودم حضور داشته
با درموندگی رفتم که برم جای رجایی که دیدم تو اتقش نیس و سر کلاسه
اون موقع ساعت 10 و نیم بود و کلاس تا 11 و نیم.دیدم نمیتونم 1 ساعت علاف باشم تا کلاس تموم شه دلمو زدم به دریا و رفتم در کلاسو باز کردم و گفتم استاد لطفا یه دقیقه بیاین
رجایی با عصبانیت:وسط کلاس!!!؟نه!بعد از کلاس
من:استاد خواهش میکنم فقط یه دقیقه! نمیتونم صبر کنم باید برم!
رجایی:به هیچ وجه.در کلاسو ببندین
من:
خیلی ناراحت و عصبانی و کلافه بودم.اومدم زنگ بزنم به حمید که کجایه بیاد دنبالم که دیدم در دسترس نیست10 بار زنگ زدم ولی بازم در دسترس نبود.با خودم گفتم الان باید برم دو تا کوچه پایین تر و دو تا کوچه بالاتر از دانشگاه رو بگردم دنبالش
با یه حس ناامیدی توام با عصبانیت و درموندگی اومدم بیرون که دیدم دقیقا جلوی در دانشگاه پارک کرده با عصبانیت رفتم طرف ماشینو نشستم و زدم زیر گریه!
هرچی حمید میگفت چی شده!!!!؟
من:
کم کم که آروم شدم همه چیو براش توضیح دادم و حمید درحالیکه دلداریم میداد گفت چرا جواب کارشناس گروهتونو ندادی و فقط نیگاش کردی؟اگه فردا بخوای اینجوری بری سر کار همه حقتو میخورن و تو باید هر روز بیای خونه و گریه کنی!
و در نهایت برای اینکه اروم تر شم رفتیم یه خرید سه سوته و یه تاپ نصیبم شد
ساعت 2 رسیدیم خونمون و حمید رفت واسه امتحان و من زنگ زدم به رجایی.
رجایی:خانوم ر...... چی شده بود؟ چه کار داشتین آخه وسط کلاس؟
من:استاد اگه کار مهمی نداشتم باور کنین مزاحم نمیشدم.در ضمن چون همسرم ساعت 2 امتحان داشتن باید زود برمیگشتیم.
رجایی:که این طور...مشکلت چی بود؟
بعد از اینکه همه چیو مختصر توضیح دادم رجایی کلی راهنماییم کرد که چه کار کنم بهتره و اولین بار بود که خیلی صمیمی صحبت میکرد.فک کنم دلش به حالم سوخت!
و در نهایت ازش عذرخواهی کردم که وسط کلاس مزاحم شدم ،گفت اشکالی نداره عزیزم نمیدونستم مشکلت چیه اگه نه جواب میدادم.گفت نگران نباش و امیدوارم موفق باشی.
بعد از اینکه گوشیو گذاشتم احساس خیلی خوبی داشتم
حالا منتظرم تا ببینم دوشنبه چی میشه.ایشالا استاد دفاعم بیاد از تهران و وقت دفاع بهم بده.خدا میدونه چی پیش میاد
بعدا نوشت:امروز دوشنبه بود.از 8 صبح بیدار شدم و هر یه ربع زنگ میزدم به شمسایی که جواب نداد
بعد ساعت 9ونیم زنگ زدم به لاکی دبیر کمیته پروژه و گفتم مشکلمو و اینکه حالا که شمسایی نیست چاره چیه؟
گفت آمار شمسایی رو میگیرم ساعت 11 و نیم تماس بگیرین. اگه از تهران نیومده بود صبر کنین تا هفته دیگه که بیاد
از نه و نیم تا یازده و نیم دلم مثه سیر و سرکه میجوشید.حتی نتونستم صبحانه بخورم
11 و نیم زنگ زدم گفت: هر چی به گوشیش زنگ میزنیم جواب نمیده!شنبه زنگ بزنین تا ببینیم چی میشه!
من:آخه تا آخر همین هفته مهلت دفاع داریم اگه بیفته هفته دیگه که کسر نمره میشهنمیشه استاد دفاعمو عوض کنین؟
لاکی:این هفته تمام استاد دفاع ها رو توزیع کردیم.باید صبر کنین استاد دفاع خودتون بیاد.نگران کسر نمره نباشین.شما که مقصر نیستین.مقصر این اساتید بی مسئولیت هستنمهم اینه که شما آماده دفاع کردن بودین.
برای اینکه نمره ای بابت تاخیر در دفاع ازم کم نمیکنن خوشحال شدم ولی از اینکه تا تموم نشه خیال منم راحت نمیشه ناراحتم.
خب پس کی من خریدای عیدمو بکنم؟کی شیرینی هامو درست کنم؟تازشم 15 اسفند تولد حمید جونمه و من هیچ کاری براش نکردم!!!باز خوبه خونمون احتیاج به خونه تکونی نداره!
باز باید منتظر بمونم تا شنبه...