افسانه مامان کیان جون

بالاخره دفاع میکنم

1392/12/20 12:47
نویسنده : افسانه
943 بازدید
اشتراک گذاری

مدتیه که شدیدا درگیر پایان نامه لعنتی ام . بالاخره قراره 26 اسفند دفاع کنم. از این دیرتر دیگه نمی شد!

غیر از خودم دوستای عزیزمم درگیر شدن و همین جا از سمیه جون مامان زینب و فاطمه جون مامان بهار تشکر میکنم که به خاطر من با وجود بچه کوچیک رفتن دانشگاه تا من مجبور نباشم بیام مشهد برای دادن یه برگه دفاع و ... بعد از اینکه دفاع کردم مفصل تر درباره این چند روز این پست رو تکمیل میکنم.

راستی از همه دوستای خوبم که مشهدن دعوت میکنم در جلسه دفاع که روز دوشنبه  میباشد ساعت 10 ساختمون 3 و کلاسشو هنوز نمیدونم! اگه مایل بودن شرکت کنن.خوشحال میشم.

در ادامه مطلب چندتا عکس از دانشگاهمون گذاشتم.

بعدا نوشت:اینکه دیر دفاع کردم واسه این بود که استاد دفاع گرااااااااامی مشهد تشریف نداشتن و ما رو کاشته بودن!منتظر

هر روز زنگ میزدم دانشگاه

یه روز میگفتن باید استاد دفاع خودت بیاد نمیشه عوضش کرد!متفکر

چهار شنبه میگفتن شنبه میادناراحت

شنبه زنگ میزدم میگفتن دوشنبه حتما میادعصبانی

دوشنبه زنگ زدم گفتن اگه سه شنبه نیومدن استاد دفاعتتو عوض میکنیمکلافه

بالاخره سه شنبه تشریف آوردن و فرمودن داکیومنت رو بفرست تا من ببینم بعد وقت دفاع بهت بدم

منم همون روز براش فرستادم و چهارشنبه زنگ زدم که وقت دفاع بگیرم گفت هنوز ندیدم فردا تماس بگیرینقهر

پنجشنبه زنگ زدم گفت چیزی برام نیومده و کاشف به عمل اومد که چون ادرس ایمیلم ناآشنا بوده داکیومنت عزیزم رفته تو سطل آشغال!تعجب

بعد که جناب شمسایی متوجه شدن بهم وقت دفاع برای شنبه ساعت 1 داد!و قرار شد بعد اینکه استاد راهنما هم قبول کرد خبر قطعیشو بدم که رجایی هم گفت خوبههورا

اومدم خبر قطعیشو به شمسایی بدم که گفت نه خانوم کاری پیش اومده شنبه نیستم و دوشنبه ساعت 10 دفاع کنینگریه

داشتم دیوونه میشدم دیگه...

باز زنگ زدم به رجایی که گفت من دوشنبه صبح هستم ولی ساعت 10 باید جایی باشم.حالا تو همونو اوکی کن شاید مجبور شی جدا جدا دفاع کنیناراحت

دیگه دلم میخواست گریه کنم آخه خیلی برام مهم بود که رجایی سر جلسه دفاع باشه

خلاصه اومدم به شمسایی بگم همون 10 خوبه که دیدم جواب تلفن اتاقشو نمیده و نمیدونستم سر کلاسه یا کلا رفته سوال

این شد که از سمیه خواستم بره دانشگاه که اونم که چون طفلی زینب میخواست بخوابه نمیذاشت مامانش بره و سمیه گفت به فاطمه میگم بره

فاطمه جان هم خونشون به دانشگاه نزدیک تر بود و اونم طفلی بهار رو گذاشته بود پیش مادرشوهرش و رفت دانشگاه و زنگ زد بهم که افسانه دانشگاه سوت و کوره! شمسایی نیست و رفته از دانشگاه!

گفتم لااقل برو به رجایی بگو و رجایی هم به فاطمه گفته بود به دوستت بگو شاید دوشنبه بتونم بیام و این رفتن فاطمه خیلی خوب شد چون رجایی فهمیده بود که چقدر حضورش برام مهمه و سر جلسه دفاعم اومدلبخند

شنبه هم زنگ زدم به شمسایی و گفتم دوشنبه رو اوکی کنین و برگه دفاع رو هم همون روز دفاع میدم که گفت نه خانوم برگه رو اگه نداشته باشم فکر میکنم شما دفاع کردین و باید حتما اون برام امروز بیاریننگران

باز مجبور شدم از سمیه بخوام برگه رو ببره.سمیه هم گفت قرار بوده امروز بره خونه مامانش که از اونجا برن خرید مانتوخجالت

خیلی ناراحت بودم که زحمتام افتاده بود رو دوش بقیه.به حمید که گفتم گفت خودمون میریم مشهد و برگه رو میدیم.به سمیه زنگ زدم که برگه رو بذار خونه مادرشوهرت میام میبرم آخه قبلا برگه رو داده بودم به سمیه.

که اونم دوست مهربونم گفت نه نمیخواد این همه راه بیای خودم میبرم.خیلی خوشحال شدمبغل

بعدا هم فهمیدم اون روز دیگه نرفته خونه مامانش و همون مانتویی که روز اول دیده بود رو از آزادشهر خریدهنیشخند

 

 هنوز ادامه داره...روز خود دفاع ماجرایی داشتیم ما.....

پسندها (2)

نظرات (23)

یاسمن مامان ترمه
25 اسفند 92 13:10
عزیزم امیدوارم موفق باشی
افسانه
پاسخ
از دعای خوبت ممنونم
مهربون
25 اسفند 92 14:02
خب شکر خدا قبل عید مشخص شد ایشالله که خیلی خوب پیش بره موفق باشی افسانه جون
افسانه
پاسخ
آره ولی موندم تو حسرت خیلی از کارایی که دوست داشتم برای سال تحویل انجام بدم ممنونم گلم
افسانه(مامان فاطمه)
25 اسفند 92 22:07
از ته دل واست دعا میکنم موفق باشی عزیزم
افسانه
پاسخ
مرسی عزیزم
♥مامان متین جون♥
26 اسفند 92 19:23
موفق باشی خانومی!!! راستی گفته بودی تولد همسریته چیکا کردی..آخه منم تولد شو شو نزدیکه میخوام غافلگیرش کنم اما نمیدونم چجوری؟ سال خوبی داشته باشیعیدت مبارک
افسانه
پاسخ
ممنونم.من که کار خاصی نکردم!!!!!حالا بعدا مینویسم.ولی اگه فرصتشو داری میتونی برای همسرت کپسول عشق درست کنی.به نظرم خیلی غافلگیر کنندست! عید شما هم پیشاپیش مبارک عزیزم
مامان محیا(ارام جانم)
27 اسفند 92 14:14
دم همه اونایی که تو خونه تکونی دلشون ما رو دور نریختن گرم ما هم سعی می کنیم زیاد جا نگیریم! سال نو مبارک
افسانه
پاسخ
ممنون عزیزم.امیدوارم سال خوبی داشته باشی
علامه کوچولو
29 اسفند 92 0:15
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ******** سال نو مبارک ********
افسانه
پاسخ
ممنونم.همچنین برای شما
مامان محیا(ارام جانم)
1 فروردین 93 11:09
عیدت مبارک دوست مهربونم
افسانه
پاسخ
عید شما هم مبارک گلم
مامان سه قلوها
4 فروردین 93 1:18
** باز کن پنجره را ** ** که بهاران آمد ** ** که شکفته گل سرخ ** ** به گلستان آمد ** سال نو مبارک
افسانه
پاسخ
ممنونم عزیزم.سال نو شما هم مبارک باشه.ایشالا سال دیگه در کنار سه قلوها
ژاله مامان آیدا
5 فروردین 93 13:11
سلام عزیزم سال نوت مبارک انشااله سال جدید سال رسیدن به آرزوهای قشنگت باشه
افسانه
پاسخ
سلام گلم.ممنونم و همچنین برای شما
سمیه مامان زینب
6 فروردین 93 16:28
سلام چه عجب اومدی بنویسی؟؟؟؟؟ یه وقت یه واو جا نندازی همه رو مو به مو نوشتی یه زنگ به ما نمیزنی ای دوست بی وفا؟؟؟؟؟
افسانه
پاسخ
مامان محیاآرام جانم
7 فروردین 93 15:11
دکتر راست می گفت که "روی"برای سلامتی مو مفید است...از من که روی بر گرداند موهایم همه سفید شدند!!!
♥مامان متین جون♥
16 فروردین 93 20:23
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااام سلااااااااااااااام سلاااااااااام سلاااااام سلاااام سلاام سلام .♥ .♥خوبین؟ ..♥سال نو مبارک ...♥ ....♥ .....♥آپم بهم سر بزني خوشحالم مي‌كني ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥منتظرتم .........♥ ......♥ ....♥ کپسول عشق؟نیمیدونم چیه خو!!! ایشالا کارات سبک شد توضیح بده واسم ممنون!!! ایشالا زودی کارای تحصیلت هم جفت و جورشه خانومی
افسانه
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم.همچنین خانومی. میام برات توضیحشو میذارم.
♥مامان متین جون♥
18 فروردین 93 18:02
افسانه
پاسخ
به نظرت چطور بود؟
مامان نگار
20 فروردین 93 11:39
خانمی ان شاا.. موفق باشی جشن فـــرخنده فـــرودیـن است / روز بازار گـــل و نسرین است . . . نوروز فرخنده باد . . . منم به روزم. منتظرتم عزیزم.
افسانه
پاسخ
چشم
افسانه(مامان فاطمه)
20 فروردین 93 16:17
سلام افسانه جون سال نو مبارک کجایی پس پایان نامتم تموم شد به سلامتی که چرا آپ نمیکنی
افسانه
پاسخ
سلام دوست خوبم.ممنونم که مارو فراموش نکردی.یه مدت ننوشتم تنبل شدمایشالا میام با خبرای خوب و بد
مامان محیاآرام جانم
26 فروردین 93 11:20
*;%’* *%;;%’* *;%*;%’*. *;*;%;*%*, )i( ( ) دوست گلم این دسته گل تقدیم شما. پیشاپیش روزت مبارک
افسانه
پاسخ
ممنونم دوست مهربونمروز شما هم مبارک
فاطمه سادات مامان متین جون
27 فروردین 93 19:12
سلام افسانه جون خوبی؟ فاطمه سیدی ام.هم سال جدید و تبریک میگم و هم فارغ التحصیل شدنتو خانم مهندس اگه دوست داشتی به وبلاگ پسرم بیا و نظراتتو بذار.خوشحال میشم خانم مهندس
افسانه
پاسخ
به به سلام پارسال دوست امسال آشنا ممنونم همین الان اومدم
topolooooo
1 اردیبهشت 93 12:17
نگرانت شدیم ااااااا
افسانه
پاسخ
شرمنده ام عزیزم.خیلی درگیر شدم یهویی...
گل نرگس19
2 اردیبهشت 93 12:28
سلام دوست مهربون روزتون مبارک وبلاگ قشنگی دارید به وبلاگ منم سربزنید خوش میشم منتظر نظر قشنگتون هستم
افسانه
پاسخ
سلام عزیزم.چشم
ونوس مامان ویدا
2 اردیبهشت 93 23:41
سلام عزیزم نمی خوای پستت رو عوض کنی
افسانه
پاسخ
میخوام ولی نمیشه
اکرم
6 اردیبهشت 93 20:52
افسانه جون آخرش از دست تو دق می کنیم دختر نمیخوای آپدیت بشی بابا فهمیدیم دفاع کردی،خسته بودی،نیاز به استراحت داشتی ... ولی دختر خوب چقدر این استراحت کردنت طولانیه زود باش دیگه منتظریم
افسانه
پاسخ
تو که خبر داری چی شده دیگه چرا!!!
مامان مائده
7 اردیبهشت 93 23:12
موفق باشي گلم.خصوصي
افسانه
پاسخ
ممنونم عزیزم
ژاله
9 اردیبهشت 93 13:46
سلام عزیزم امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی
افسانه
پاسخ
سلام دوست خوبم.ممنون