برخی اتفاق های تابستون 93
خراب شدن کیک پرتقالیم: سمیه گفت باید کل دو تا پرتقالو بریزی توی کیک!!!! هی مامانم گفت خراب میشه هی من گفتم نه خوب میشه سمیه درست کرده میگه طعمش عالیه نتیجه:تلخ،روی کیک تیره داخلش خمیر اومدن دوست قدیمی ام فهیمه(دوران دبیرستان) به خونمون: کلی یاد گذشته ها کردیم و هم خندیدیم و هم حسرت اون روزا رو خوردیم شکستن سنگ نمک!: دختری که پسر غریبه رو بوس میکنه باید کن فیکون بشه دیدم نوه های صابخونه توی حیاط دارن بازی میکنن گفتم بیاین اینا رو بگیرین خورد و خمیرشون کنین!!! اونا هم از خدا خواسته رفتن تو کوچه و هی مجسمه رو زدن به دیوار و هی جیغ و هورا کشیدن و کلی تخلیه انرژی شدن کیکی که با فهیم...
نویسنده :
افسانه
15:47